امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۸۴۶: باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشید دل صید کرده تیر مژه سوی جان کشید گفتم به مغز شست غمت، باورم نداشت مغزم به تیزی مژه از استخوان کشید دل دوش می پرید که من مرغ زیرکم آمد، به دام زلف خودش موکشان کشید بتوان کشید تافتگی های زلف او لیکن چو تیر غمزه زند چون توان کشید بالا کشید زلف و دلم کی رسد به من کو را به بام برد و ز ته نردبان کشید گیرم عنان صبر ز دستش، و لیک صبر خود رفت آنچنان که نخواهد عنان کشید خسرو ز گلرخان به دم سرد مبتلاست چون بلبلی که زحمت باد خزان کشید امیر خسرو دهلوی