امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۸۳۴: یاری که بر جدایی اویم گمان نبود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یاری که بر جدایی اویم گمان نبود ماهی نبود آن که شبی در میان نبود بیگانه وار از سر ما سایه وا گرفت ما را ز آشنایی او این گمان نبود دامانش چون گذاشت حق صحبت قدیم؟ گیرم که دست هیچ کسش در میان نبود گل آمد و به باغ رسیدند بلبلان وان مرغ رفته را هوس آشیان نبود زامید وصل زیستنم بود آرزو ورنه فراق یار به جانی گران نبود جانم به جان و من نه ام از زندگان، از آنک زو بود جمله زندگی من ز جان نبود رفتم به بوی صحبت یاران به سوی باغ گویی به باغ زان همه گلها نشان نبود خسرو، اگر گل تو ز گلزار شد، منال دانی که هیچ گه چمن بی خزان نبود امیر خسرو دهلوی