امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۸۱۴: گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد کانجا که عشق باشد، این مایه کم نباشد سودای تست در جان، نقشت درون سینه حرفی برون نیفتد تا سر قلم نباشد من خود فتوح دانم مردن به تیغت، اما بر تیغ تو چه گویی، یعنی ستم نباشد؟ خونم حلال بادش تا کس دیت نجوید کاندر قصاص خوبان قاضی حکم نباشد ای دوست، تا نخندی بر پای لغز عاشق دانی که مست مسکین ثابت قدم نباشد نزدیک اهل بینش کور است و کور بی شک عاشق که پیش چشمش رنگین صنم نباشد گفتی که عشق نفتد تا خوب نبود، آری نارد شراب مستی تا جام جم نباشد ای باد صبحگاهی، کافاق می نوردی گر دیده ای، نشان ده، جایی که غم نباشد خسرو، تو خودنشینی با عاشقان، و لیکن در صیدگاه شیران سگ محترم نباشد امیر خسرو دهلوی