امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۸۰۱: هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید در همه بستان خاک مهرگیایی ندید رسم قلندر خوش است بی سرو پا زیستن کار جهان را کسی چون سرو پایی ندید مرد ز عقد کسان در مرادی نیافت اهل ز نقد خسان کاه ربایی ندید هم نفسان را خرد بیخت به غربال صدق در دل ویران شان گنج وفایی ندید تیرگی حال خویش پیش که روشن کنم؟ چون دلم از دوستان هیچ صفایی ندید بی غمی از کام دل هیچ نصیبم نداد شبپره از آفتاب هیچ ضیایی ندید از چه ادب می کند چرخ مرا، چون ز من دور گناهی نگفت، دهر خطایی ندید خواست شکایت کند دل ز جفاهای عشق همت ما را در آن عقل رضایی ندید دولتی عقبی، سزاست، گر چو منی را نجست محرم سلطان، رواست، گر به گدایی ندید صورت مقصود خویش دیده ندیدی، و لیک آینه بخت را آه که جایی ندید سینه خسرو ز غم غنچه صفت خون گرفت کز چمن روزگار برگ و نوایی ندید امیر خسرو دهلوی