امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۷۰۲: روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روزها شد که ز تو بوی وفایی نرسید وز سر کوی توام باد صبایی نرسید چاک شد پیرهن عمر به صد نومیدی دست امید به دامان قبایی نرسید در بیابان طلب بخت پریشان کردم گرد آمد همه عمر و به جایی نرسید چشم گستاخ به نظاره روی تو بماند لب محروم به بوسیدن پایی نرسید اندر آن روز که بالای توام بر جان زد وه که بر سینه چرا تیر بلایی نرسید تن بیمار مرا خاک درت خوش بادا که به پرهیز بمرد و به دوایی نرسید همه عالم ز جمال تو نصیبی بگرفت چه توان کرد، اگر بخش گدایی نرسید ما که باشیم که ناخوانده به کویت آییم؟ مگسان را گهی از کاسه صلایی نرسید تازه بادات گلستان جمالت هر روز گر چه با خسرو ازان برگ گیایی نرسید امیر خسرو دهلوی