امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۶۹۸: سر من به سجده هر دم به ستانه ای درآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سر من به سجده هر دم به ستانه ای درآید جگر اندر آستانش به بهانه ای در آید قد تست همچو تیری که درون جان نشیند چو درون سینه من گذرانه ای در آید در کین گشاد چشمت به خیال خود بگو تا ز پی شفاعت من به میانه ای در آید ز فسانه خواب خیزد، ولی اندر این که خسپد اگر این حکایت من به فسانه ای در آید دل من ز زلف و رویت شد اسیر و چون نگردد؟ شب ماهتاب دزدی که به خانه ای در آید ز غمت چنانست سوزم که زبان کنم تصور به دهن ز آتش دل چو زبانه ای در آید سحری بود، خدایا که حریف من ز جایی همه شب شراب خورده سحرانه ای در آید صنما، بیا که خسرو ز برای تست هر شب در دیده باز کرده که فلانه ای در آید امیر خسرو دهلوی