امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۶۸۸: آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش می نهد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش می نهد عشق جانم می شکافد، در میانش می نهد باد کز کویش وزد، مشتاق را بندد همی هم به زنجیری که بر اشک روانش می نهد می نهم بر آستانش چشم و می میرم ز شرم دیده کاین داغ سیه بر آستانش می نهد درد مشتاق، ای به خواب ناز، کی دانی تو شرح؟ داند آن کو گوش بر آه و فغانش می نهد حرف ناخن پیش سینه قصه دل می نوشت زانکه چشمش مهر حسرت بر دهانش می نهد کشته تو کعبتین آساست، بس کز نقش حال نقطه نقطه داغها بر استخوانش می نهد جان خسرو، عشق اگر چه مردن و جان دادن است زنده دل را پرس کو بهتر ز جانش می نهد امیر خسرو دهلوی