امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۶۶۹: یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یارب! این اندیشه جانان ز جانم چون رود چون کنم از سینه این آه و فغانم چون رود نقش خوبان را گرفتم خود برون رانم ز چشم آنکه اندر سینه دارم جای آنم چون رود در غمم خلقی که آن افتاده در ره خاک شد من درین حیرت که او بر استخوانم چون رود هان و هان، ای کبک کهساری که می نازی به گام گو یکی بنما که آن سرو روانم چون رود کشتنم بر دیگران می بندد آن را کو بود ای مسلمانان، به دیگر کس گمانم چون رود مردمان گویند، ازو دعوی خون خود بکن حاش لله، این حکایت بر زبانم چون رود ای که پندم می دهی آخر نیاموزی مرا کز دل شوریده شکل آن جوانم چون رود دی جفا کار ستمگر خواندمش، وه کاین سخن از دل آن کافر نامهربانم چون رود گر چه از خسرو رود جان و جهان هر چه هست آرزوی آن دل و جان و جهانم چون رود امیر خسرو دهلوی