امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۶۴۶: رفتیم از چشم و در دل حسرت رویت بماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رفتیم از چشم و در دل حسرت رویت بماند بر شکستی و به جانم نقش گیسویت بماند سر گذشتی بشنو از من، داشتم وقتی دلی سالها شد در فرامش خانه مویت بماند دی خرامان می گذشتی خلق بیدل مانده را گریه ها پیشت روان شد، چشمها سویت بماند مردن من بین که چون شب بازگشتم از درت کالبد باز آمد و جان بر سر کویت بماند گردنت آزاد باد و خون من در گردنم چون به کشتن خو گرفتی و همان خویت بماند رفت جان پر هوس تا بوسد ابروی ترا هم در آن بوسیدن محراب ابرویت بماند زان شبی کین سو گذشتی گیسوی مشکین کشان تاکنون مستم که تو بگذشتی و بویت بماند بو که باز آید دل و جان گرفتارم ز تو از بدت گفتن زبان در کوی بدگویت بماند این به گفتن راست می آید که خسرو، خوش بزی چون زید بیچاره ای کز دیدن رویت بماند امیر خسرو دهلوی