امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۶۳۴: تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم نبود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا جهان بود، از جهان هرگز دلم خرم نبود خرمی خود هیچگه گویی که در عالم نبود گر چه کار عاشقان پیوسته سامانی نداشت اینچنین یک بارگی هم ابتر و در هم نبود غم برون ز اندازه شد ما را و دل بر جا نماند ای خوش آن وقتی که دل بر جای بود و غم نبود غم همه وقت و طرب یکدم بود، باری مرا در تمام عمر می اندیشم آن یکدم نبود چرخ اگر بد با دل خرم بود، با من چراست؟ تا دل من بود، باری هیچگه خرم نبود با دل مجروح رفتم دی به دکان طبیب حقه را چون باز کرد، از بخت من مرهم نبود گفتم این غمهای دل بیرون دهم تا وارهم در همه عالم بجستم هیچ جا محرم نبود آدمی خوشدل نباشد، گر چه در جنت بود آدمی خود کی تواند بود، چون آدم نبود دهر با مردم نسازد، زان خران دارند گنج ور نه این مردار در ویرانه او کم نبود گر توانی، خسروا، دل را عمارت کن، از آنک در جهان کس را بنای آب و گل محکم نبود امیر خسرو دهلوی