امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۶۰۶: دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیرینه دردی داشتم، بازم همان آغاز شد بود آسمان بر خون من، با او غمت انباز شد دوش آمد آن شمع بتان، من خود ز غیرت سوختم کز بهر مردن گرد او پروانه را پرواز شد از بعد عمری دیدمش، گفتم بگویم حال خود از بخت بی اقبال من چشمش به خواب ناز شد زلفش دلم دزدید و زد از بوی زلفش بوی خون من چون کنم پنهان که خود هم دزد و هم غماز شد دی خنده زد بر زخم من، من خود ز شادی گم شد گویی که بر اهل گنه درهای رحمت باز شد می رفت جان از دیدنش، او دید و گفت، ای بیوفا من حاضر و تو می روی، شرمنده در تن باز شد چون جان ز تیرش خسته شد، گفتم که شد جان دگر کردند اشارت سوی او کان ترک تیرانداز شد شب مرده بودم، پاسبان گر زو نگفتم قصه ای ای پاسبان، فریاد رس کامشب همان آغاز شد گه گه شنیدی ناله ام، خسرو، نماند آن ناله هم می سوزم و اینش سزا، عودی که بی آواز شد امیر خسرو دهلوی