امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۶۰۴: در ره بماند این چشم تر، کان شوخ مهمان کی رسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در ره بماند این چشم تر، کان شوخ مهمان کی رسد لب تشنه را خون در جگر، تا آب حیوان کی رسد شبها که من خوار و زبون باشم ز هجران بی سکون غلتان میان خاک و خون تا شب به پایان کی رسد شب مونسم زهره ست و مه وین روز تنهایی رسید روزم دو دیده سوی ره مانده که جانان کی رسد چند، ای صبا، بر روی او گویی گل خوشبوی من این گو که در پهلوی من سرو خرامان کی رسد ز اندوه و غم بیچاره من مانده اسیر و ممتحن این دست تیغ و آن کفن تا از تو فرمان کی رسد هان، ای خیال فتنه جو، جانم برآمد ز آرزو کافر دلا، آخر بگو، کان نامسلمان کی رسد پیچان چو جعدم از جفا، لاغر چو مویم از عنا درهم چو زلفم از صبا کان مو پریشان کی رسد بردی دل حیلت گرم تا بخشی از لب شکرم این رفت باری از سرم تا خود هنوزم آن کی رسد سر بر سر شمشیر شد، جان و دل از تن سیر شد رفتند یاران، دیر شد، خسرو بدیشان کی رسد امیر خسرو دهلوی