امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۸۱: چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون بهر خرامیدن بارم ز زمین خیزد بس دشنه که یاران را اندر دل و دین برخیزد سر و قد نوخیزش بنشت مرا در دل نه دل که به جان شیند سروی که چنین خیزد شبها که کنم ناله بر یاد قدش، از من قامت شنود مؤذن چون بانگ پسین خیزد گویی که صبا دل را برداشت ز جای خود چون در تگ اسپ خود آن ماه ز زین خیزد بس کز حسد چشمش بیمار شود نرگس از شاخ عصا سازد، آنگه ز زمین خیزد گر تیغ کشد بر من، من سر نکشم از وی کز من همه مهر آید، وز وی همه کین خیزد ترسان گذرم سویش کز گوشه چشم او با تیر و کمان ناگه ترکی ز کمین خیزد من سوخته عشقم، تو دم دمیم ای دل این سوخته را آتش آخر هم ازین خیزد گر لعل لبش یابد زان گونه گزد خسرو کز کار بر آن خاتم صد نقش نگین خیزد امیر خسرو دهلوی