امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۵۴: مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی داند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مهش گویم، و لیکن مه سخن گفتن نمی داند گلش گویم، ولیکن گل گهر سفتن نمی داند ز شب بیداری من تا سحر چشمش کجا داند؟ که او شب تا سحر کاری به جز خفتن نمی داند اگر گویم که حال من کسی آنجا نمی گوید صبا دانم که می داند، ولی گفتن نمی داند به پاش افتاد زلف و یافت دستی بر لبش، لیکن زمین رفته ست پیوسته، شکر گفتن نمی داند همه آشفتگی خواهد سر زلف پریشانش ز خسرو، گو، بیاموزد، گر آشفتن نمی داند امیر خسرو دهلوی