امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۴۴: سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گردد به هر برجی خیالی ده که خورشید روان گردد چه شکل است آن ز بهر کشتن خلقی بنامیزد گه از دزدیده بنماید گه از شوخی نهان گردد ز حسن خود چه در سر می کنی باد، ای درخت گل نهان نیم خیزش باش تا سرو روان گردد که گرد آرد ز شادی جان گمره را دران ساعت که جان گرد خیال او، خیالش گرد جان گردد نیاید کوه جور از وی گران، لیک این گران جوری که در پیشش نیارد دم زدن کش دل گران گردد مگر ز دیدنم مگری که رسوا می کنی ما را چه بندم حیله چون بی خواست چشم من روان گردد رخی سویم نه و در ما نگاه حیرتی افگن ازان پیشم که زیر خاک مهره رایگان گردد کجا گردد به کام من فلک کان مه رسد زین سو وگر گردد هم از فرمان شاه کامران گردد وصال، اهل هوس جویند، خسرو را بس این دولت که او در کوی او بدنام و خلقی بدگمان گردد امیر خسرو دهلوی