امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۲۲: سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشان آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشان آید چو گل جامه درم کانم ز گل بوی نشان آید نگارا، دیده در ره مانده ام وین آرزو در دل که یارب، نازنین یاری چو تو بر من چسبان آید حذر کن از دم سرد گرفتاران، مباد آن دم کزینسان، تندبادی بر چنان سرو روان آید غمت هر شب رسد در کشتنم، وانگه امان یابم که از بهر شفاعت را خیانت در میان آید بدینسان چون زید عاشق که از بهر خراش آن زبان خنجر شود در دل چو نامت بر زبان آید مکش چندین مسلمان را که جانی مانده در قالب نه آن مرغی ست جان کو باز سوی آشیان آید به رسم بندگی بپذیر، خسرو را، چه کم گردد؟ به سلک بندگانت گر غلامی رایگان آید امیر خسرو دهلوی