امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۱۷: مرا باز از طریق ساقی خود یاد می آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا باز از طریق ساقی خود یاد می آید غم دیرینه بازم در دل ناشاد می آید از این سو می رسد هجرش کشیده تیغ در کشتن وزان سو سوبختم از بهر مبارکباد می آید بسوز، ای عاشق خسته که آن بی مهر می آید بنال، ای بلبل مسکین که آن صیاد می آید فرو خوردن نمی آرم فغان زار خود پیشش که سگ چون دزد را دریافت در فریاد می آید برو، ای خواب، یار من نه ای، زیرا که من امشب سر زلف پریشان کسی ام یاد می آید ز بیش می کشد بادم، رواقم باش گو،باری من این روزن نمی خواهم که این سو باد می آید فراموشم نمی گردد سر زلف چو شمشادش که بوی غایب خویشم ازان شمشاد می آید خرابم کرده بود و رفته بود او، ای مسلمانان که باز آن یار بدخویم بر آن بنیاد می آید چنانت دوست می دارم که غیرت می برد جانم ز تو بر دیگری گر خود همه بیداد می آید جگر سوز است مشنو، جان من، افسانه خسرو کز او بوی دل شوریده فرهاد می آید امیر خسرو دهلوی