امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۱۵: زمستان می رود، ایام گلها پیش می آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زمستان می رود، ایام گلها پیش می آید ز باد صبح ما را بوی آن بدکیش می آید صبا می جنبد و بازم پریشان می کند از سر دل بدبخت اگر وقتی به حال خویش می آید رسید ایام گل وان شوخ خواهد رفت در بستان ازان روزی که می ترسیدم اینک پیش می آید سر دیوانگی را مژده ده، ای سنگ بدنامی که باز آن فتنه بهر عقل دوراندیش می آید ازین خرمن نماند کاه و برگی، مگری، ای دیده که بیش است آتشم هر چند باران بیش می آید چه غم می داردت،بخرام خوش خوش، جان من، چندان رها کن تا نمک بر سینه های ریش می آید به جان زن تیر نه بر دیده تا این یک دم باقی کنم نظاره ای تا از کدامین کیش می آید مکن نازی که می خواهد برای تیر بارانت دران حضرت کجا یاد دل درویش می آید؟ نیارد برد نام لب، به دزدی غمزه زن گه گه که خسرو نه ز بهر نوش، بهر نیش می آید امیر خسرو دهلوی