امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۰۳: به خود مبین که چو روی من آفتابی هست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به خود مبین که چو روی من آفتابی هست به من نگر که چو من در جهانی خرابی هست؟ ز روشنی رخ تو گر به صد نقاب رود کسی نداند بر روی تو نقابی هست دلم ز ناوک چشمت هزار روزن شد ز صورت تو به هر روزن آفتابی هست شب من از چه سبب تیره تر بود هر روز چو از رخ تو به هر خانه آفتابی هست مهت به عقرب و اینک رهی به عزم سفر ولی خوشم که دران عقرب انقلابی هست خط تو فتوی نوشت این چنین و فتوی را جز آنکه گفتم من با تواش جوابی هست پریر بر سر بامش بدیدم و گفتم هنوز بر سر بام من آفتابی هست لب تو در دلم آمد بپرس هم زان لب که پر نمک تر ازان هیچ دلی کبابی هست؟ ازین هوس که نشانی بباید از دهنت وجود را به عدم هر زمان شتابی هست بر آب دیده خسرو همه جهان بگریست تبارک الله در دیده تو آبی هست امیر خسرو دهلوی