امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۰۰: لطافت تو چنان در خیال ما بنشست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
لطافت تو چنان در خیال ما بنشست که تا به حشر نخواهد دل از کمند تو رست زبون چشم زبون گیر تو شدم، چه کنم؟ چه حیله سازد هشیار پیش مردم مست ز کشته پر شده شهر و کشنده پیدا نی دهان تنگ تو پیدا شده ست، میری هست! مرا نگینه دل کز گزند ایمن بود فتاد و سنگ جفای تو باز خورد و شکست شکسته طره تو از کجاست، از دل من؟ چنین بود، چو کند کس خرابه را دربست چرا پیاله خون می دهی مرا هردم چنین که می رسد از جور چرخ دست به دست بیا چو آب خضر تا ببینیم در پای بسان خاک که در پای آب گردد پست اگر ز خسروت آزار بود، تازه مکن مکاو ریش کهن را چو سر بهم پیوست امیر خسرو دهلوی