امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۳۹۰: زلف مشکینش که گویی را به چوگان یافته ست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زلف مشکینش که گویی را به چوگان یافته ست گو به صحن دیده بازی کن که میدان یافته ست تا تو گوی چرخ بردی زان ز نخ چوگان چرخ ای بسا بازی که آن گوی ز نخدان یافته ست گرد بر گو در زنخدان گر دمی آرد خطت مشک زلفت را که بر هر سو پریشان یافته ست تشنه ای را با دهانت آشنایی ده که او تا به لب چاه زنخ پر آب حیوان یافته ست خنده تو یافته ست اندر دهان کان گهر گوهر خود را خجل بیرون دهد کان یافته ست در بناگوشت دلم گم شد، کسی حاضر نبود جز خط و زلفت کسی احضار ایشان یافته ست روز وصلم هست کوتاه و شب هجرم دراز گر دم سرد جهان رسم زمستان یافته ست شهسوارا را، گوی در میدان زیبایی فگن خاصه کاعظم باربک از شاه جولان یافته ست هر گهر کان غیر مدحت در دهان خسرو است سنگ ریزه ست، آنکه اندر زیر دندان یافته ست امیر خسرو دهلوی