امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۳۴۱: بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا که بی تو دل خسته غرق خوناب ست مرا نه طاقت صبر و نه زهره خواب ست شب امید مرا روز روشنایی نیست جز از رخ تو که در تیره شب چو مهتاب ست یکی ببین که دل من چگونه می سوزد درون زلف تو گویی که کرم شب تاب ست دو چشم تو که همی کعبتین غلطان است مقامرست، ولی معتکف به محراب ست ز جور چشم تو تن در دهم به بیماری چو نقد عافیت اندر زمانه نایاب ست رخ چو آب حیات تو آب بنده بریخت هنوز دوستی بنده هم بر آن آب ست گر آب دیده کنم، طعنه های سخت مزن که همچو خشت زدن در میانه آب ست حکایت من و تو پوست باز کرد ز من مگر شنو مثل گوسفند و قصاب ست تو قلب می زنی و بد نگویدت خسرو چو نیست آن ز تو، این از سپهر قلاب ست امیر خسرو دهلوی