امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۳۰۱: امشب که چشم من به ته پای او بخفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
امشب که چشم من به ته پای او بخفت جان رخ نهاده بر رخ زیبای او بخفت شب تا به صبح دیده من بود و پای او چشمم نخفت هیچ، ولی پای او بخفت مردم ز دیده در طلبش رفت و آن نگار از راه دیگر آمد و بر جای او بخفت با هر مژه عتاب دگر داشتم، و لیک سر مست بود، نرگس رعنای او بخفت از رشک تا به صبح نخفتم که جعد او پیچیده در میانش و بالای او بخفت آن جعد تیره پشت به من کرد و رو بتافت کاندر رهش ز بهر چه مولای او بخفت؟ نومید باد دیده خسرو ز روی او گر چشم من شبی به تمنای او بخفت امیر خسرو دهلوی