امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۲۹۰: ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ست در کام تسمه چشمه حیوان رسیدنی ست ای دردمند هجر، مینداز دل ز درد کاینک طبیب آمده، درمان رسیدنی ست ای آب دیده، ریختنی گرد کن گهر کان پادشا درین ده ویران رسیدنی ست ای گلستان عمر، ز سر برگ تازه کن کان مرغ آشیان به گلستان رسیدنی ست پروانه وار پیش روم بهر سوختن کان شمع دیده در شب هجران رسیدنی ست در ره بساط لعل ز خون جگر کشم کان نازنین چو سرو خرامان رسیدنی ست جانی که از فراق رها کرد خانه را یاد آورید کارزوی جان رسیدنی ست با خویش می زدم که فراق ار چنین بود این چاشنیت در بن دندان رسیدنی ست آورد بخت مژده که خسرو تو غم مخور تیر بلا به سینه فراوان رسیدنی ست امیر خسرو دهلوی