امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۲۴۶: شب و روز می بنالم ز جفای چشم مستت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب و روز می بنالم ز جفای چشم مستت چه کنم که در نگیرد به دل ستم پرستت به خم کمند زلفت همه عالم اندر آمد به چه سان رهم ز بندت، به کجا روم ز دستت دل من به خاک جویی و نیابیش از این پس که بماند پای در گل ز غبار زلف پستت همه وقت شست زلفت من خسته را چو آتش تو چه می کشی نگویی، که چنین خوش است شستت چو گشایی و ببندی به خمار چشم نرگس شکند هزار توبه ز یکی گشاد دستت ز دلم به باغ حسنت همه باد تند خسپد تویی، ار چه شاخ نازک، نتوان بدین شکستت نبود فسردگان را سر دوستکامی ما که ز خون دیده باشد می عاشقان مستت نبود همیشه خوبی، ز برای چشم بد را تو زکوة حسن باری بده این زمان که هستت نفسی نشین و دل ده که برفت جان خسرو بگشاد چشم تیری که ز نوک غمزه خستت امیر خسرو دهلوی