امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۲۳۹: ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم بوده ست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم بوده ست خاطر از وسوسه عشق فراهم بوده ست لذت عیش و طرب جمله برفت از کامم خورشم گویی پیوسته همین غم بوده ست دل ندارم غم جانان ز چه بتوانم خورد پیش ازین گر چه غمی بود، دلی هم بوده ست دوش من بودم و تنهایی و در مجلس درد نقل یاد تو، دمی اشک دمادم بوده ست کس چه داند که چه رفت از غم تو بر من دوش از شب تیره خبر پرس که محرم بوده ست صبر را داد دل آواز، چو طاقت برسید دم نزد، گویی ازان جانب عالم بوده ست دیده ام خوب بسی، لیک چو تو کم دیدم عشق بوده ست مرا، لیک چنین کم بوده ست عیسی جانی و یک رز دمم می دادی زندگانیم که بوده ست، همان دم بوده ست یک شبی شربت لب بخش به مسکین خسرو صد شب از وسوسه هجر تو در هم بوده ست امیر خسرو دهلوی