امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۲۳۴: هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آنجاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آنجاست من همانجا که دل گشمده من آنجاست هر شب، ای غم، چه رسی در طلب دل اینجا آخر آن سوخته سوخته خرمن آنجاست گم شده جان به شب تیره و چشمم به ره است هم بران بام که خود آن مه روشن آنجاست گفتی، ای دوست که بگریز و ببر جان زین کوی چون گریزم که گروگان دل دشمن آنجاست سر محراب ندارم، من و کویت پس ازین که بت و بتکده گبر و برهمن آنجاست شب نگنجیدم در جامه که گفت از تو صبا که منم جان غریبی و مرا تن آنجاست ماند در ناله هم اندر غم تو خسرو، ازآنک بلبل اینجاست، ولیکن گل و سوسن آنجاست امیر خسرو دهلوی