امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۲۲۶: روزگاریست که در خاطرم آشوب و فلانست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روزگاریست که در خاطرم آشوب و فلانست روزگارم چو سر زلف پریشانش از آنست در همه شهر چو افسانه بگفتند زن و مرد قصه ما که برانیم که از خلق نهان است همچنان در عقب روی نکو می رودم دل گر همی خواند، وگرنه، چه کند، موی کشانست گنه از جانب ما می کند و می شکند عهد هر چه فرماید، گر چه نه چنانست، چنانست حاکم است، ار بکشد، ور نکشد، یا بنوازد چه کنم، بر سر مملوک خودش ترک روانست ما همانیم که بودیم و ز یادت به ارادت یار مشکل همه آنست که با ما نه همانست می رود غافل و آنگه نکند نیز نگاهی زان که خسرو ز پیش نعره زنان جامه درانست امیر خسرو دهلوی