امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۴۷: دل مسکین من در بند مانده ست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل مسکین من در بند مانده ست اسیر یار شکر خند مانده ست نماند اندر دل من درد را جای مده پندم نه جای پند مانده ست نصیحت گوی من، لختی دعا گوی که یک بیچاره ای در بند مانده ست به جان پیوند کردم عاشقی را کنون جان رفت و آن پیوند مانده ست من امشب باری از دوری بمردم هنوز، ای پاسبان، شب چند مانده ست رهاوی ساز کن، ای مطرب صبح که مطرب هم به زیر افگند مانده ست بتا، از در مران بیچاره ای را که در کوی تو حاجتمند مانده ست به می سوگند خوردم جرعه ای بخش که ما را در گلو سوگند مانده ست ز غم گفتی که خسرو زنده چون ماند دروغی گفته و خرسند مانده ست امیر خسرو دهلوی