امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۱: زاد چون از صبح روشن آفتاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زاد چون از صبح روشن آفتاب ساقی خورشید رو در ده شراب لعل ندهی آن عرق در ده که چون گل برآرد هم گل ست و هم گلاب خرم آن کو غرق می باشد مدام چون خیال دوست در می های ناب عاشقی با پارسایی هم خوش است همچنان کافتاد میان باده آب هست ما را نازنینی می پرست کو گهم بریان کند گاهی کباب نیم شب کامد مرا بیدار کرد من همان دولت همی دیدم به خواب بیخودی زد راهم از نی تا به صبح خانه خالی بود و او مست و خراب آخر شب صبح را کردم غلط زانکه هم رویش بد و هم ماهتاب زلف بر کف شب همی پنداشتم کز بناگوشش برآمد آفتاب خاست از خواب و شرابم داد و گفت نوش کن بر پادشاه کامیاب شاه قطب الدین، کلید هفت ملک کز درش دارد جهانی فتح باب امیر خسرو دهلوی