اقبال لاهوری
جاویدنامه
نمودار شدن درویش سودانی : برق بیتابانه رخشید اندر آب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برق بیتابانه رخشید اندر آب موجها بالید و غلطید اندر آب بوی خوش از گلشن جنت رسید روح آن درویش مصر آمد پدید در صدف از سوز او گوهر گداخت سنگ اندر سینه کشنر گداخت گفت «ای کشنر اگر داری نظر انتقام خاک درویشی نگر آسمان خاک ترا گوری نداد مرقدی جز در یم شوری نداد باز حرف اندر گلوی او شکست از لبش آهی جگر تابی گسست» گفت «ای روح عرب بیدار شو چون نیاکان خالق اعصار شو ای فواد ای فیصل ای ابن سعود تا کجا بر خویش پیچیدن چو دود زنده کن در سینه آن سوزی که رفت در جهان باز آور آن روزی که رفت خاک بطحا خالدی دیگر بزای نغمه توحید را دیگر سرای ای نخیل دشت تو بالنده تر بر نخیزد از تو فاروقی دگر ای جهان مؤمنان مشک فام از تو می آید مرا بوی دوام زندگانی تا کجا بی ذوق سیر تا کجا تقدیر تو در دست غیر بر مقام خود نیائی تا به کی استخوانم در یمی نالد چو نی از بلا ترسی حدیث مصطفی است «مرد را روز بلا روز صفاست» ساربان یاران به یثرب ما به نجد آن حدی کو ناقه را آرد بوجد ابر بارید از زمین ها سبزه رست می شود شاید که پای ناقه سست جانم از درد جدائی در نفیر آن رهی کو سبزه کم دارد بگیر ناقه مست سبزه و من مست دوست او بدست تست و من در دست دوست آب را کردند بر صحرا سبیل بر جبل ها شسته اوراق نخیل آن دو آهو در قفای یکدگر از فراز تل فرود آید نگر یک دم آب از چشمهٔ صحرا خورد باز سوی راه پیما بنگرد ریگ دشت از نم مثال پرنیان جاده بر اشتر نمی آید گران حلقه حلقه چون پر تیهو غمام ترسم از باران که دوریم از مقام ساربان یاران به یثرب ما به نجد آن حدی کو ناقه را آرد بوجد» اقبال لاهوری