اقبال لاهوری
جاویدنامه
جلوهٔ سروش : مرد عارف گفتگو را در ببست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرد عارف گفتگو را در ببست مست خود گردید و از عالم گسست ذوق و شوق او را ز دست او ربود در وجود آمد ز نیرنگ شهود با حضورش ذره ها مانند طور بی حضور او نه نور و نی ظهور نازنینی در طلسم آن شبی آن شبی بی کوکبی را کوکبی سنبلستان دو زلفش تا کمر تاب گیر از طلعتش کوه و کمر غرق اندر جلوهٔ مستانه ئی خوش سرود آن مست بی پیمانه ئی پیش او گردنده فانوس خیال ذوفنون مثل سپهر دیر سال اندر آن فانوس پیکر رنگ رنگ شکره بر گنجشک و بر آهو پلنگ من به رومی گفتم ای دانای راز بر رفیق کم نظر بگشای راز گفت «این پیکر چو سیم تابناک زاد در اندیشهٔ یزدان پاک باز بیتابانه از ذوق نمود در شبستان وجود امید فرود همچو ما آواره و غربت نصیب تو غریبی ، من غریبم ، او غریب شأن او جبریلی و نامش سروش می برد از هوش و می آرد بهوش غنچهٔ ما را گشود از شبنمش مرده آتش ، زنده از سوز دمش زخمهٔ شاعر به ساز دل ازوست چاکها در پردهٔ محمل ازوست دیده ام در نغمهٔ او عالمی آتشی گیر از نوای او دمی» اقبال لاهوری