عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۸۲۹: به وادییی که درو گوی راه سر بینی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به وادییی که درو گوی راه سر بینی به هر دمی که زنی ماتمی دگر بینی ز هرچه می دهدت روزگار عمر بهست ولی چه سود که آن نیز بر گذر بینی ز دولتی به چه نازی که تا که چشم زنی اثر نبینی ازو در جهان اگر بینی مساز قبهٔ زرین که تیز شمشیر است سزای قبهٔ زرین که بر سپر بینی اگر سلوک کنی صد هزار قرن هنوز چو مرد رهگذری جمله رهگذر بینی چو هر چه هست همه اصل خویش می جویند ز شوق جملهٔ ذرات در سفر بینی چو کل اصل جهان از یک اصل خاسته اند سزد که کل جهان را به یک نظر بینی مکن ز نفس تکبر تو چشم باز گشای که تا همه شکم خاک سیم و زر بینی به باد بر زبر خاک گنجه چند کنی که تا که رنجه شوی خاک بر زبر بینی چگونه پای نهی در خزانه ای که درو به هر سویی که روی صد هزار سر بینی نه لحظه ای ز همه خفتگان خبر شنوی نه ذره ای ز همه رفتگان اثر بینی ز بس که خون جگر می فروخورد به زمین زمین ز خون جگر بسته چون جگر بینی اگر جهان همه از پس کنی نمی دانم که در جهان ز دریغا چه بیشتر بینی درین مصیبت و سرگشتگی محال بود که در زمانه چو عطار نوحه گر بینی عطار نیشابوری