عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۵۷۱: دل ز دستم رفت و جان هم، بی دل و جان چون کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل ز دستم رفت و جان هم، بی دل و جان چون کنم سر عشقم آشکارا گشت پنهان چون کنم هرکسم گوید که درمانی کن آخر درد را چون به دردم دایما مشغول درمان چون کنم چون خروشم بشنود هر بی خبر گوید خموش می تپد دل در برم می سوزدم جان چون کنم عالمی در دست من، من همچو مویی در برش قطره ای خون است دل، در زیر طوفان چون کنم در تموزم مانده جان خسته و تن تب زده وآنگهم گویند براین ره به پایان چون کنم چون ندارم یک نفس اهلیت صف النعال پیشگه چون جویم و آهنگ پیشان چون کنم در بن هر موی صد بت بیش می بینم عیان در میان این همه بت عزم ایمان چون کنم نه ز ایمانم نشانی نه ز کفرم رونقی در میان این و آن درمانده حیران چون کنم چون نیامد از وجودم هیچ جمعیت پدید بیش ازین عطار را از خود پریشان چون کنم عطار نیشابوری