عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۴۳۲: درکش سر زلف دلستانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درکش سر زلف دلستانش بشکن در درج درفشانش جان را به لب آر و بوسه ای خواه تا جانت فرو شود به جانش جانت چو به جان او فروشد بنشین به نظاره جاودانش از دیدهٔ او بدو نظر کن گر خواهی دید بس عیانش زیرا که به چشم او توان دید در آینهٔ همه جهانش زلفش که فتاده بر زمین است سرگشته نگر چو آسمانش آویخته صد هزار دل هست از یک یک موی هر زمانش گر میل تو را به سوی کفر است ره جوی به زلف دلستانش ور رغبت توست سوی ایمان بنگر رخ همچو گلستانش ور کار ز کفر و دین برون است گم گرد نه این طلب نه آنش هرگه که فرید این چنین شد هم نام مجوی و هم نشانش عطار نیشابوری