عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۲۶۱: پیر ما از صومعه بگریخت در میخانه شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیر ما از صومعه بگریخت در میخانه شد در صف دردی کشان دردی کش و مردانه شد بر بساط نیستی با کم زنان پاک باز عقل اندر باخت وز لایعقلی دیوانه شد در میان بیخودان مست دردی نوش کرد در زبان زاهدان بی خبر افسانه شد آشنایی یافت با چیزی که نتوان داد شرح وز همه کارث جهان یکبارگی بیگانه شد راست کان خورشید جانها برقع از رخ بر گرفت عقل چون خفاش گشت و روح چون پروانه شد چون نشان گم کرد دل از سر او افتاد نیست جان و دل در بی نشانی با فنا هم خانه شد عشق آمد گفت خون تو بخواهم ریختن دل که این بشنود حالی از پی شکرانه شد چون دل عطار پر جوش آمد از سودای عشق خون به سر بالا گرفت و چشم او پیمانه شد عطار نیشابوری