عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۳۴: راه عشق او که اکسیر بلاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
راه عشق او که اکسیر بلاست محو در محو و فنا اندر فناست فانی مطلق شود از خویشتن هر دلی که کو طالب این کیمیاست گر بقا خواهی فنا شو کز فنا کمترین چیزی که می زاید بقاست گم شود در نقطهٔ فای فنا هر چه در هر دو جهان شد از تو راست در چنین دریا که عالم ذره ای است ذره ای هست آمدن یارا کراست گر ازین دریا بگیری قطره ای زیر او پوشیده صد دریا بلاست برنیاری جان و ایمان گم کنی گر درین دریا بری یک ذره خواست گرد این دریا مگرد و لب بدوز کین نه کار ما و نه کار شماست گر گدایی را رسد بویی ازین تا ابد بر هرچه باشد پادشاست از خودی خود قدم برگیر زود تا ز پیشان بانگت آید کان ماست دم نیارد زد ازین سیر شگرف هر که را یک دم سر این ماجراست زهد و علم و زیرکی بسیار هست آن نمی خواهند درویشی جداست آنچه من گفتم زبور پارسی است فهم آن نه کار مرد پارساست سلطنت باید که گردد آشکار تا بدانی تو که این معنی کجاست در دل عشاق از تعظیم او کبریایی خالی از کبر و ریاست محو کن عطار را زین جایگاه کین نه کسب اوست بل عین عطاست عطار نیشابوری