عطار نیشابوری
غزلیات
غزل شماره ۲۱: تا به عمدا ز رخ نقاب انداخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا به عمدا ز رخ نقاب انداخت خاک در چشم آفتاب انداخت سر زلفش چو شیر پنجه گشاد آهوان را به مشک ناب انداخت تیر چشمش که عالمی خون داشت اشتری را به یک کباب انداخت لب شیرینش چون تبسم کرد شور در لؤلؤ خوشاب انداخت تاب در زلف داد و هر مویش در دلم صد هزار تاب انداخت خیمهٔ عنبرینت ای مهوش در همه حلقها طناب انداخت شوق روی چو آفتاب تو بود کاسمان را در انقلاب انداخت شکری از لبت به سرکه رسید سرکه را باز در شراب انداخت عرقی کرد عارض چو گلت نظرم بر گل و گلاب انداخت روی ناشسته خوشتری بنشین کاتشی روی تو در آب انداخت از لب تو فرید آبی خواست در دلش آتش عذاب انداخت عطار نیشابوری