عطار نیشابوری
بیان وادی استغنا
حکایت مردی که صورت افلاک بر تختهٔ خاک میکشید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیده باشی کان حکیم بی خرد تخته ای خاک آورد در پیش خود پس کند آن تخته پر نقش و نگار ثابت و سیاره آرد آشکار هم فلک آرد پدید و هم زمین گه بر آن حکمی کند گاهی برین هم نجوم و هم برون آرد پدید هم افول و هم عروج آرد پدید هم نحوست، هم سعادت برکشد خانهٔ موت و ولادت برکشد چون حساب نحس کرد و سعد از آن گوشهٔ آن تخته گیرد بعد از آن برفشاند، گویی آن هرگز نبود آن همه نقش و نشان هرگز نبود صورت این عالم پر پیچ پیچ هست همچون صورت آن تخته هیچ تو نیاری تاب این، کنجی گزین گرد این کم گرد و در کنجی نشین جملهٔ مردان زنان اینجا شدند از دو عالم بی نشان اینجا شدند چون نداری طاقت این راه تو گر همه کوهی نسنجی کاه تو عطار نیشابوری