عطار نیشابوری
بیان وادی حیرت
گفتار یک صوفی با مردی که کلیدش را گم کرده بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صوفیی می رفت، آوازی شنید کان یکی می گفت گم کردم کلید که کلیدی یافتست این جایگاه زانک دربستست این بر خاک راه گر در من بسته ماند، چون کنم غصهٔ پیوسته ماند، چون کنم صوفیش گفتا؛که گفتت خسته باش در چو می دانی برو، گو بسته باش بر در بسته چو بنشینی بسی هیچ شک نبود که بگشاید کسی کار تو سهل است و دشوار آن من کز تحیر می بسوزد جان من نیست کارم رانه پایی نه سری نه کلیدم بود هرگز نه دری کاش این صوفی بسی بشتافتی بسته یا بگشاده ای دریافتی نیست مردم را نصیبی جز خیال می نداند هیچ کس تا چیست حال هر که گوید چون کنم، گو چون مکن تا کنون چون کرده ای اکنون مکن هر که او در وادی حیرت فتاد هر نفس در بی عدد حسرت فتاد حیرت و سرگشتگی تا کی برم پی چو گم کردند من چون پی برم می ندانم کاشکی می دانمی که اگر می دانمی حیرانمی مر مرا اینجا شکایت شکر شد کفر ایمان گشت و ایمان کفر شد عطار نیشابوری