عطار نیشابوری
عذر آوردن مرغان
حکایت مردی که از نبی اجازهٔ نماز بر مصلایی گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از نبی در خواست مردی پر نیاز تا گزارد بر مصلایی نماز خواجه دستوری نداد او را در آن گفت ریگ و خاک گرمست این زمان روی نه بر خاک گرم و خاک کوی زانک هر مجروح را داغست روی چون تو می بینی جراحت روح را داغ نیکوتر بود مجروح را تا نیاری داغ دل این جایگاه کی توان کردن بسوی تو نگاه داغ دل آور که در میدان درد اهل دل از داغ بشناسند مرد دیگری گفتش که ای دارای راه دیدهٔ ما شد درین وادی سیاه پر سیاست می نماید این طریق چند فرسنگ است این راه ای رفیق گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی، درگه است وا نیامد در جهان زین راه کس نیست از فرسنگ آن آگاه کس چون نیامد بازکس زین راه دور چون دهندت آگهی ای نا صبور چون شدند آنجایگه گم سر به سر کی خبر بازت دهد از بی خبر هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس، بی کنار پس سیم وادیست آن معرفت پس چهارم وادی استغنی صفت هست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعب ناک هفتمین وادی فقرست و فنا بعد ازین روی روش نبود ترا درکشش افتی، روش گم گرددت گر بود یک قطره قلزم گرددت عطار نیشابوری