عطار نیشابوری
عذر آوردن مرغان
حکایت محتسبی که مستی را میزد و گفتار آن مست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
محتسب آن مرد را می زد به زور مست گفت ای محتسب کم کن تو شور زانک کز نام حرام این جایگاه مستی آوردی و افکندی ز راه بودیی تو مست تر از من بسی لیک آن مستی نمی بیند کسی در جفای من مرو زین بیش نیز داد بستان اندکی از خویش نیز دیگری گفتش که ای سرهنگ راه زو چه خواهم گر رسم آن جایگاه چون شود بر من جهان روشن ازو می ندانم تا چه خواهم من ازو از نکوتر چیز اگر آگاهمی چون رسیدم من بدو، آن خواهمی گفت ای جاهل نه ای آگاه ازو زو که چیزی خواهد، او را خواه ازو مرد را درخواست آگاهی بهست کو زهر چیزی که می خواهی به است در همه عالم گر آگاهی ازو زو چه به دانی که آن خواهی ازو هرک در خلوت سرای او شود ذره ذره آشنای او شود هرک بویی یافت از خاک درش کی بر شوت بازگردد از درش عطار نیشابوری