عطار نیشابوری
عذر آوردن مرغان
حکایت مردی که خری به عاریت گرفت و آنرا گرگ درید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بود در کاریز بی سرمایه ای عاریت بستد خر از همسایه ای رفت سوی آسیا و خوش بخفت چون بخفت آن مرد حالی خر برفت گرگ آن خر را بدرید و بخورد روز دیگر بود تاوان خواست مرد هر دو تن می آمدند از ره دوان تا بنزد میر کاریز آن زمان قصه پیش میر برگفتند راست زو بپرسیدند کین تاوان کراست میر گفتا هرک گرگ یک تنه سردهد در دشت صحرا گرسنه بی شک این تاوان برو باشد درست هردو را تاوان ازو بایست جست با رب این تاوان چه نیکو می کند هیچ تاوان نیست هرچ او می کند بر زنان مصر چون حالت بگشت زانک مخلوقی به دیشان برگذشت چه عجب باشد که بر دیوانه ای حالتی تابد ز دولت خانه ای تا در آن حالت شود بی خویش او ننگرد هیچ از پس و از پیش او جمله زو گوید، بدو گوید همه جمله زو جوید، بدو جوید همه عطار نیشابوری