عطار نیشابوری
داستان همای
احوال سلطان محمود در آن جهان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پاک رایی بود بر راه صواب یک شبی محمود را دید او به خواب گفت ای سلطان نیکو روزگار حال تو چون است در دارالقرار گفت تن زن خون جان من مریز دم مزن چه جای سلطان است خیز بود سلطانیم پندار و غلط سلطنت کی زیبد از مشتی سقط حق که سلطان جهاندار آمدست سلطنت او را سزاوار آمدست چون بدیدم عجز و حیرانی خویش ننگ می دارم ز سلطانی خویش گر تو خوانی، جز پریشانم مخوان اوست سلطانم تو سلطانم مخوان سلطنت او راست و من برسودمی گر به دنیا در گدایی بودمی کاشکی صد چاه بودی جاه نی خاشه روبی بودمی و شاه نی نیست این دم هیچ بیرون شو مرا باز می خواهند یک یک جو مرا خشک بادا بال و پر آن همای کو مرا در سایهٔ خود داد جای عطار نیشابوری