عطار نیشابوری
در تعصب گوید
حکایت عمر که میخواست خلافت را بفروشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون عمر پیش اویس آمد به جوش گفت افکندم خلافت در فروش این خلافت گر خریداری بود می فروشم گر به دیناری بود چون اویس این حرف بشنید از عمر گفت تو بگذار و فارغ در گذر تو بیفکن، هرک راباید، ز راه باز برگیرد شود در پیشگاه چون خلافت خواست افکندن امیر آن زمان برخاست از یاران نفیر جمله گفتندش مکن ای پیشوا خلق را سرگشته از بهر خدا عهدهٔ در گردنت صدیق کرد آن نه بر عمیا که بر تحقیق کرد گر تو می پیچی سر از فرمان او این زمان از تو برنجد جان او چون شنید این حجت محکم عمر کار ازین حجت برو شد سخت تر عطار نیشابوری