عطار نیشابوری
بخش نوزدهم
(۱۲) حکایت حلّاج با پسر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پسر را گفت حلّاج نکوکار بچیزی نفس را مشغول میدار وگرنه او ترا معزول دارد بصد ناکردنی مشغول دارد که تو در ره نهٔ مرد قوی ذات که تنها دم توانی زد بمیقات ترا تا نفس می ماند خیالی بوَد در مولشش دایم کمالی اگر این سگ زمانی سیر گردد عجب اینست کاینجا شیر گردد شکم چون سیر گردد یک زمانش به غیبت گرسنه گردد زبانش چو تیغی تیز بگشاید زبانی بغیبت می کُشد خلق جهانی بسی گرچه فرو گوئی بگوشش نیاری کرد یک ساعت خموشش عطار نیشابوری