عطار نیشابوری
بخش پانزدهم
(۳) حکایت محمد غزالی با سلطان سنجر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسنجر گفت غزّالی که ای شاه برون نیست از دو حالِ تو درین راه اگر بیداری اینجا چون نشینی که تا برهم زنی دیده، نه بینی وگر تو خفتهٔ این پادشائی نه بینی هیچ تا دیده گشائی بملکی چَند نازی چند خندی که تا چشمی گشائی و ببندی ازو آثار در عالم نه بینی کم از هیچی بوَد آن هم نه بینی تو گر خود یزدجرد پادشائی بکشته عاقبت در آسیائی اگر آگه نهٔ زان آسیا تو یکی بنگر بدین چرخ دو تا تو چو افتادی بدین چرخ دو تا در شوی آخر بپای آسیا در درین آتش چه عودی چه گیائی بخسپد شب چه شاهی چه گدائی عطار نیشابوری