عطار نیشابوری
بخش چهاردهم
(۲۱) حکایت سپهدار که قلعۀ کرد با دیوانه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سپهداری برای کوتوالی بجائی قلعهٔ می کرد عالی یکی دیونهٔ آمد پدیدار به پیش خویش خواندش آن سپهدار بدو گفتا ببین کین قلعه چونست ز رفعت جفت طاق سر نگونست ازین قلعه کسی کاعزاز دارد ببین تا چه بلا زو باز دارد زبان بگشاد آن دیوانه حالی بدو گفتا تو مردی تیره حالی بلا چون ز آسمان می افتد آغاز بقلعه می روی پیش بلا باز بلای خویشتن چون تو تمامی بلائی نیز مطلب ای گرامی ز خویش و از بلای خویش آنگاه خلاصی باشدت کلّی درین راه که افتاده شوی و پست گردی نمانی زنده تا که هست گردی عطار نیشابوری