عطار نیشابوری
بخش چهاردهم
(۱۷) حکایت محمود و شمار کردن پیلان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر یک روز محمود عدوبند پسر را گفت کای داننده فرزند ببین تا پیل چندست این زمانم که من اکنون عددشان می ندانم پسر بشمرد و گفتش ای خداوند هزار و چار صد پیلست در بند شهش گفتا که خود را یاد دارم که یک بُز می نیامد در شمارم کنون گر تا بعرشم کار و بارست ز من نیست آن ز فضل کردگارست چو هستت نعمت حق بی کناره ترا از شکرِ منعم نیست چاره چو در حقّ تو نعمت بر دوامست دمی بی شکرِ حق بودن حرامست وگر نفس تودر شکرست کاهل دلت باید که این مشکل کند حل چو نفست کاهلی دارد همیشه دلت را هست جِدّ و جهد پیشه چو نفست مردِ کار خویش باشد دلت در کار خود درویش باشد نکو زان سود کرد و بد زیان کرد که هر کس آنچه دارد خرج آن کرد عطار نیشابوری