عطار نیشابوری
بخش چهاردهم
(۱۱) حکایت سلطان محمود با ایاز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر سلطان دین محمود یک روز ایاز خویش را گفت ای دلفروز کرا دانی تو از مه تا بماهی که ازمن بیش دارد پادشاهی غلامش گفت ای شاه جهاندار منم در مملکت بیش از تو صد بار چو ملکم این چنین زیر نگین است چه جای ملکت روی زمین است پس آنگه شاه گفت آن نازنین را که ای بنده چه حجّت داری این را زبان بگشاد ایاز و گفت ای شاه چه می پرسی چو زین رازی تو آگاه اگرچه پادشاهی حاصل تست ولیکن پادشاه تو دل تست دل تو زیرِ دست این غلامست مرا این پادشاهی خود تمامست توئی شاه و دلت شاه تو امروز ولی من بر دل تو شاه پیروز فلک را رشک می آید ز جاهم که من پیوسته شاه شاه خواهم چه گرملک تو ملکی مطلق آمد ولی ملک ایازت بر حق آمد چو اصل تو دلست و دل نداری بگو تا مملکت را بر چه کاری عطار نیشابوری